یزد قدیم و فرنگی ها ، یزد جدید و صنعت توریسم

وقتی شهرت در محاصره صحرا باشد، راه رسیدن مسافران به آن ناهموار است و طولانی و طاقت فرسا. هم چنین به داشتن طبیعت سبز و رودهای روان هم شهرت ندارد که مردم سختی راه به جان بخرند و خود را به آن برسانند. در حاشیه کویر لوت قرار دارد و تابستان هایش بسیار گرم است. به خاطر این شرایط مسافرت به آن برای اروپاییان مشکل است. همین باعث می شود هر فرد غریبه که به آن وارد شود توجه مردم شهر را به خود جلب کند. به خصوص اگر این غریبه فرنگی باشد. مردم شهر هنوز با شگفتی به فرنگی ها می نگرند. پچ پچ ها شروع می شود. این کیست؟ رنگ مو و چشمهایش چرا به این اندازه روشن است؟ از کجا آمده؟ اصلا برای چه آمده؟ زنان روی خود را سخت تر گرفته و قدم های خود را تند تر کرده و می گذرند. پدری هم با کودک خود کنار کوچه ایستاده و با خنده آن فرد فرنگی را به فرزندش نشان می دهد. عده ای از بازاریان زمانی که متوجه می شوند این شخص مسافر است و فقط جهت بازدید از شهر آمده، به رسم مهمان نوازی سریع قالیچه ای پهن کرده و به او چای تعارف می کنند. چیزی که باعث می شود این شهر مورد توجه قرار بگیرد این است که جاده اصلی که به کرمان و جنوب می رود از بیرون دروازه های آن می گذرد.
برخی از این جملات گفته های “فردریک ریچاردز” انگلیسی درباره یزد است که در سال 1932 به ایران سفر کرده بود. هم چنین “مارکوپولو” از ابریشم آن نوشت و “تاورنیه” چنان تحت تاثیر یزد قرار گرفت که ضرب المثل “زن، زنِ یزدی؛ نان، نانِ یزد و خواست و شراب، شرابِ شیراز ” را باب کرد.
فقط چند دهه لازم بود تا همه چیز تغییر کند. اکنون راه های عبور و مرور آسان شده است. گذشته و بناهای تاریخی یزد علاقه مندان را فوج فوج به سمت خود می کشاند. در تمام شهر مسافران و توریست های مشتاق را می بینی که اکنون آن ها با شگفتی به مردم یزد می نگرند که چگونه با لبخندی بر لب و گاه با گفتن Helloاز کنار آن ها می گذرند. دیگر خبری از نگاه های متعجب و گاها رفتارهای عجیب نیست. توریستی را می بینی که با کودک یزدی فوتبال بازی می کند. حتی پیرمردهایی را می بینی که با صبر و حوصله با ترکیب کردن کلمات شکسته بسته انگلیسی و فارسی آن هم با لهجه یزدی و حتی حرکات دست با آب و تاب از شهر و داستان هایش برای توریست های مشتاق حرف می زنند. کوچه ها سنگ فرش و خانه و دیوارهای خشتی مرمت شده اند تا زیبایی شان دو چندان شود. تعداد مغازه های صنایع دستی به ویژه در بافت تاریخی زیاد شده چون مسافران مشتاقند هر طور شده است سوغاتی از این شهر کویری با خود ببرند. در این میان یزد جهانی شد و بیش از بیش پذیرای مهمانان جهانی. کافی شاپ ها، هتل ها و رستوران های سنتی پر است از طرفداران حس نوستالژیک. وقتی در کوچه ها قدم می زنی بوی قهوه، چای و قلیان به مشام ات می رسد. همه چیز برای ورود مسافران داخلی و خارجی فراهم و امنیت برای همه برقرار است. کوچه هایی که از غروب خالی و خلوت می شدند اکنون تا نیمه های شب زنده هستند. می توانی شب ها با آرامش در آن ها قدم بزنی و اگر هوس دوچرخه سواری به سرت زد با کمال میل از آن استقبال کنی.
صنعت توریسم اکنون در یزد اهمیت بالایی دارد. تلاش های زیادی برای گسترش این صنعت صورت می گیرد که اگر مسیر درستی در پیش بگیرد ممکن است چند دهه دیگر شاهد اتفاقات خوبی در یزد باشیم.
آیا فردریک ریچاردز، مارکوپولو و تاورنیه و بقیه افرادی که یزد قدیم را دیده بودند باور می کردند روزی توریست بخشی جدایی ناپذیر از این شهر شود؟! شاید این حجم از تحول در گذر سال ها آن هم در شهری که معروف به زندان اسکندر بود از همان گذشته رمزآلودش نشأت می گیرد. شاید مردم یزد خواهان تغییر بودند وگرنه این امر آن هم به این شکل و شدت اتفاق نمی افتاد. به هر حال نتیجه این تحول زیبا است.